ناگفته های زندگی یک پزشک!

نوشتن از زندگیـ از عشق از احساس های نهفته از تغییرها :)

ناگفته های زندگی یک پزشک!

نوشتن از زندگیـ از عشق از احساس های نهفته از تغییرها :)

خانه ی کوچک من
ناگفته های زندگی یک پزشک!

این گوشه ی دنج جایی ست برای حرف های ناتمام من...
روزهای زندگیم ..
و خاطراتی که نمیخواهم گم شوند در لابه لای ذهنم که گاه آشفته و گاه چون کتابخانه آرام است :)




اسم نوشته هام
ud>
نوشته های آخر
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

۱۷ مهر ۹۵ ، ۱۸:۱۰

این روزها..

سلام !
این هفته را تعطیل کرده ایم و آمده ام به خانه
باوزم نمیشود یک سال گذشت . من ترم 3 را میگذرانم
درسها واقعا سخت شده و قابل مقایسه با دو ترم گذشته نیست...
اتفاقات تازه ای بین بچه های کلاس رخ داده است..
قرار بود یک پول خوبی از فروش دی وی دی های آموزشی گیرم بیاد که متاسفانه شانس یاری نکرد...
نمیدانم واقعا واقعا همانطور که میگوید مرا دوست دارد یانه
رفتار و حرف هایش با همه آنهایی که تابحال ابراز علاقه کرده اند متفاوت است...
اما من هنوز مرددم دلم میخواهد همسرم پزشک باشد اما دلیل خوبی برای رد کردن  یک مهندس نیست...
نمیدانم نگاه به چه چیز بهتر است.
درسها مانده است و من دو روز است که تنها کار مفیدم جزوه نوشتن است...
خداکند این جوش که نمیدانم از کجا پیدایش شد تا 2 روز دیگر برود...
حال و هوای این روزها را دوست دارم اما نمیدانم چرا همیشه این موقع ها که دلم بیرون رفتن میخواهد روی صورتم جوشی خودنمایی میکند :(