ناگفته های زندگی یک پزشک!

نوشتن از زندگیـ از عشق از احساس های نهفته از تغییرها :)

ناگفته های زندگی یک پزشک!

نوشتن از زندگیـ از عشق از احساس های نهفته از تغییرها :)

خانه ی کوچک من
ناگفته های زندگی یک پزشک!

این گوشه ی دنج جایی ست برای حرف های ناتمام من...
روزهای زندگیم ..
و خاطراتی که نمیخواهم گم شوند در لابه لای ذهنم که گاه آشفته و گاه چون کتابخانه آرام است :)




اسم نوشته هام
ud>
نوشته های آخر
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
۳۰ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۲۴

عید و روزهای آخر

چند هفته ایست عادت کزده ام به دیر بیدار شدن 10-11 صبح یا بهتر بگویم دم دمای ظهر بیدار میشوم...

مانتو را داده ام برایم دکمه ریلی کند .از آرایشگاه وقت گرفته ام برای صبح پنج شنبه..

باید یک وقت دکتر بگیرم تا قبل از رفتن..

دلم میخواست امروز ناهار یکی دعوتمان کند عجیب هوس مهمانی کرده ام...

این ترم باید سرسختانه درس بخوانم معدل این ترم بی نهایت مهم است برایم..

 عنوان این مطلیم  مرا یاد بهار و عید نوروز انداخت چقد روزها و ماه ها به سرعت سپری میشود.!

از محیط کلاسمان چندان خوشم نمی اید حس نزدیکی با همکلاسی هایم ندارم .

اما باید درس خواند و به این حاشیه ها فکر نکرد:)


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۳۰
hila .m

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی